Adbrite

Your Ad Here
Your Ad Here

Saturday, August 14, 2010

تخیلاتِ پیش از تبخیرِ قطره‌ی محال‌اندیش

من یک ساعت شنی هستم. الان قطره‌های خون چکّه...چکّه...چکّه روی سنگ سفیددست‌شویی می‌افتند. یک روز هم همه‌چیز برعکس می‌شود و همان‌طور که قطره‌ها دارند به تنم برمی‌گردند من مسیر برگشت به گذشته را پیدا می‌کنم.

No comments:

Post a Comment