.......................امروز حرف خاصی واسه گفتن ندارم شب خیلی سختی رو پشت سرّ گذاشتم یه جسم تنها با یه فکر
Saturday, July 17, 2010
Thursday, July 15, 2010
ملا نصرالدين - سهام عدالت
ملا نصرالدين هميشه اشتباه ميكرد
ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي ميكرد و مردم با نيرنگي٬ حماقت او
را دست ميانداختند. دو سكه به او نشان ميدادند كه يكي شان طلا بود و
يكي از نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب ميكرد. اين
داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد ميآمدند و دو سكه
به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب ميكرد. تا
اينكه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينكه ملا نصرالدين را آنطور دست
ميانداختند٬ ناراحت شد. در گوشه
ميدان
به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬ سكه طلا را بردار.
اينطوري هم پول بيشتري گيرت ميآيد و هم ديگر دستت نمياندازند. ملا
نصرالدين پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سكه طلا را بردارم٬ ديگر
مردم به من پول نميدهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آنهايم. شما
نميدانيد تا حالا با اين كلك چقدر پول گير آوردهام.
شرح حكايت 1 (دیدگاه بازاریابی استراتژیک)
ملا نصرالدين با بهرهگيري از استراتژي تركيبي بازاريابي، قيمت كمتر و
ترويج، كسب و كار «گدايي» خود را رونق ميبخشد. او از يك طرف هزينه كمتري
به مردم تحميل ميكند و از طرف ديگر مردم را تشويق ميكند كه به او پول
بدهند .
«اگر كاري كه مي كني٬ هوشمندانه باشد٬ هيچ اشكالي ندارد كه تو را احمق بدانند.»
شرح حکایت 2 (دیدگاه سیستمی اجتماعی)
ملا نصرالدین درک درستی از باورهای اجتماعی مردم داشته است. او به خوبی
می دانسته که گداها از نظر مردم آدم های احمقی هستند. او می دانسته که
مردم، گدایی – یعنی از دست رنج دیگران نان خوردن را دوست ندارند و تحقیر
می کنند. در واقع ملانصرالدین با تایید باور مردم به شیوه خود، فرصت
دریافت پولی را بدست می آورده است.
«اگر بتوانی باورهای مردم را تایید کنی آنها احتمالا به تو کمک خواهند کرد. »
شرح حکایت 3 (دیدگاه حکومت ماکیاولی)
ملا نصرالدین درک درستی از نادانی های مردم داشته است. او به خوبی می
دانسته هنگامی که از دو سکه طلا و نقره مردم ، شما نقره را بر می دارید
آنها احساس میکنند که طلا را به آنها بخشیده اید! و مدتی طول خواهد کشید
تا بفهمند که سکه طلا هم از اول مال خودشان بوده است .و این زمان به
اندازه آگاهی و درک مردم میتواند کوتاه شود. هرچه مردم نا آگاهتر بمانند
زمان درک این نکته که ثروت خودشان به خودشان هدیه شده طولانیتر خواهد
بود. در واقع ملانصرالدین
با درک میزان جهل مردم به شیوه خود، فرصت دریافت پولی را بدست می آورده است.
«اگر بتوانی ضعفهای مردم را بفهمی میتوانی سر آنها کلاه بگذاری ! و آنها
هم مدتی لذت خواهند برد!. »
مثال : شما به تعدادی از مردم 100هزار تومان (100 دلار )بابت سهام عدالت!
یا هر چیز دیگر بده(حداکثر معادل4میلیارد دلار) ،آنوقت میتوانی برای مدتی
400 میلیارد دلار درامد نفت را هر جور خواستی خرج کنی!! البته مدت آن به
میزان ناآگاهی مردم بستگی دارد!!!!!
ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي ميكرد و مردم با نيرنگي٬ حماقت او
را دست ميانداختند. دو سكه به او نشان ميدادند كه يكي شان طلا بود و
يكي از نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب ميكرد. اين
داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد ميآمدند و دو سكه
به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب ميكرد. تا
اينكه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينكه ملا نصرالدين را آنطور دست
ميانداختند٬ ناراحت شد. در گوشه
ميدان
به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬ سكه طلا را بردار.
اينطوري هم پول بيشتري گيرت ميآيد و هم ديگر دستت نمياندازند. ملا
نصرالدين پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سكه طلا را بردارم٬ ديگر
مردم به من پول نميدهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آنهايم. شما
نميدانيد تا حالا با اين كلك چقدر پول گير آوردهام.
شرح حكايت 1 (دیدگاه بازاریابی استراتژیک)
ملا نصرالدين با بهرهگيري از استراتژي تركيبي بازاريابي، قيمت كمتر و
ترويج، كسب و كار «گدايي» خود را رونق ميبخشد. او از يك طرف هزينه كمتري
به مردم تحميل ميكند و از طرف ديگر مردم را تشويق ميكند كه به او پول
بدهند .
«اگر كاري كه مي كني٬ هوشمندانه باشد٬ هيچ اشكالي ندارد كه تو را احمق بدانند.»
شرح حکایت 2 (دیدگاه سیستمی اجتماعی)
ملا نصرالدین درک درستی از باورهای اجتماعی مردم داشته است. او به خوبی
می دانسته که گداها از نظر مردم آدم های احمقی هستند. او می دانسته که
مردم، گدایی – یعنی از دست رنج دیگران نان خوردن را دوست ندارند و تحقیر
می کنند. در واقع ملانصرالدین با تایید باور مردم به شیوه خود، فرصت
دریافت پولی را بدست می آورده است.
«اگر بتوانی باورهای مردم را تایید کنی آنها احتمالا به تو کمک خواهند کرد. »
شرح حکایت 3 (دیدگاه حکومت ماکیاولی)
ملا نصرالدین درک درستی از نادانی های مردم داشته است. او به خوبی می
دانسته هنگامی که از دو سکه طلا و نقره مردم ، شما نقره را بر می دارید
آنها احساس میکنند که طلا را به آنها بخشیده اید! و مدتی طول خواهد کشید
تا بفهمند که سکه طلا هم از اول مال خودشان بوده است .و این زمان به
اندازه آگاهی و درک مردم میتواند کوتاه شود. هرچه مردم نا آگاهتر بمانند
زمان درک این نکته که ثروت خودشان به خودشان هدیه شده طولانیتر خواهد
بود. در واقع ملانصرالدین
با درک میزان جهل مردم به شیوه خود، فرصت دریافت پولی را بدست می آورده است.
«اگر بتوانی ضعفهای مردم را بفهمی میتوانی سر آنها کلاه بگذاری ! و آنها
هم مدتی لذت خواهند برد!. »
مثال : شما به تعدادی از مردم 100هزار تومان (100 دلار )بابت سهام عدالت!
یا هر چیز دیگر بده(حداکثر معادل4میلیارد دلار) ،آنوقت میتوانی برای مدتی
400 میلیارد دلار درامد نفت را هر جور خواستی خرج کنی!! البته مدت آن به
میزان ناآگاهی مردم بستگی دارد!!!!!
Tuesday, July 13, 2010
وصیت نامه حسین پناهی
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش مي طلبم .
Subscribe to:
Posts (Atom)